سلامت نیوز
اطلاعات بسیاری در مورد شکایتهای ما نسبت به دیگران وجود دارد ؛ اینکه قطعا عصبانیتی پشت آنها نهفته است، اینکه گاهی اوقات بدون دلیل مشخصی اتفاق میافتند و البته اینکه تمایلی به سازش کردن ندارند و در آن لحظه فقط میخواهند بیرون بریزند.
غالبا در تلاش هستیم برای اینکه یاد بگیریم چگونه این خشم را ابراز نکنیم، اما آنچه شاید عجیب به نظر برسد این است که ایده واقعبینانهتری نیز وجود دارد که بر اساس آن درست برعکس این تصور عمومی عمل کرده و سعی کنیم چگونگی ابراز کردن خشم و عصبانیتمان را یاد بگیریم. اگر خوب به اطراف خود نگاه کنیم متوجه میشویم افراد بسیاری دچار مشکل شدهاند، درست به این دلیل که در ابراز خشم و ناراحتی خود ناتوان بودهاند. در بسیاری مواقع ما نمیدانیم چگونه به درستی و به شکلی مؤثر خشم خود را به اطرافیانمان بگوییم و از آنها به خودشان گله و شکایت کنیم. همین موجب میشود ناراحتیمان را به طرز وحشتناکی ابراز کرده و سپس تصمیم بگیریم که بهترین راه این است که دفعه بعدی خشم خود را سرکوب کرده و هیچ نگوییم. حال آنکه مسئله اینجاست که باید چگونگی ابراز عصبانیتمان را یاد بگیریم.
در اینجا نمیخواهیم به تمجید از پرخاش کردن به دیگران بپردازیم، پرخاشی که معمولاً دامنگیر افراد بیگناه و از همه جا بیخبر شده و در نهایت راه به جایی نمیبرد. بلکه در مقابل هدف این است که به خود اجازه و آموزش دهیم زمانی که اوضاع مناسب نیست و لازم است دیگرانی که اطراف ما هستند نقطه نظر ما را بدانند، با وقار و محترمانه آنها را نسبت به آنچه موجب عصبانیت ما شده آگاه کنیم. اگر چنین فرهنگی را در خود ایجاد کنیم احتمال آنکه خشم خود را در جای مناسب و به فرد درست آن ابراز کنیم افزایش مییابد.
شکلگیری خشم در زمان کودکی
این یک امتیاز بسیار ارزشمند است که به کودک اجازه داده شود احساسات ناخوشایند خود را ابراز کرده و ناامیدی خود را از شرایط موجود نشان دهد. اما بسیاری از والدین حاضر به ایجاد چنین فضای آزاد و امنی برای کودک خود نیستند زیرا گمان میکنند که ممکن است کودکشان بی ادب و گستاخ بار بیاید.ظاهرا به همین دلیل است که ما انسانها از همان دوران کودکی مورد تشویق قرار میگیریم تا فروتنی خود را حفظ کرده و خود واقعیمان را به راحتی ابراز نکنیم. در واقع بیشتر پدر و مادرها مشتاق داشتن یک کودک خوب هستند، از این رو آنها از همان ابتدا به کودک خود القا میکنند که خود را با شرایط وفق دهد، عصبانی نشود و گله و شکایت نکند.
اینگونه تربیت کردن کودک مطمئناً انطباق کوتاهمدت را تضمین کرده و والدین راضی خواهند بود از اینکه فرزندان با تربیت و مبادی آدابی دارند، اما در طولانی مدت معمولاً باعث ایجاد احساسات بد و در موارد شدید باعث ناراحتیهای روانی در بزرگسالی میشود.
به این ترتیب است که ما از همان دوران کودکی یاد میگیریم از چیزی ناراحت نشویم و اگر شدیم آن را ابراز نکنیم، زیرا ظاهرا هیچ کس علاقهای ندارد گله و شکایت ما را بشنود و همین الگو در بزرگسالی نیز باعث میشود در مواردی که حق داریم عصبانی باشیم، آن را سرکوب کرده و از ابراز آن فرار کنیم. اگر در دوران کودکی به اندازهی کافی احساس دوستداشتنی بودن کرده باشیم، شهامت این را نیز داشتهایم که گاهی عصبانی شده و وسیلهی نرمی را در اتاق پرتاب کنیم چرا که این نشانهای طبیعی است. والدین بالغ قوانینی دارند اما به فرزندانشان این اجازه را میدهند که گاهی این قوانین را بشکنند.
در غیر این صورت نوعی مردگی درونی در کودک وجود دارد که ناشی از این است که باید همواره خیلی خوب رفتار کند. بنابراین باید بدانیم حال که بزرگسال شدهایم مجبور نیستیم به مانند کودکی خود همواره خوب رفتار کنیم، بلکه میتوانیم به خود این اجازه را بدهیم که گهگاه از شرایط گلهمند بوده و نیاز داریم تا دیگران از این عصبانیت ما باخبر شوند.
ابراز خشم در بزرگسالی
همه ما نیاز داریم هنر مودبانه بیان کردن خشم و ناراحتی خود به دیگران را بیاموزیم، زیرا تعداد اندکی از ما چنین موهبتی را در دوران کودکی آموختهاند. خطر بزرگ کسانی که هرگز گله و شکایتی ندارند این است که ممکن است روزی برای جبران همه سکوتهایشان در نهایت فریاد بزنند و خود و دیگران را حسابی غافلگیر کنند. هدف ما این است که بدون خودخواهی و کاملا محترمانه ناراحتیهای خود را به دیگران ابراز کنیم و از دستشان عصبانی باشیم.بسیاری افراد از عصبانی بودن میترسند و گمان میکنند که تجربه خشم ممکن است همه چیزهای خوب را از بین ببرد، از این رو آن را نادیده میگیرند زیرا در دوران کودکی آنها را به نادیدهگرفتن آن تشویق کردهاند، در صورتی که بروز خشم بستری را فراهم میکند که موجب میشود پس از آن اتفاقات تلخ و زننده بسیار کمتر از قبل رخ دهند.